یکی یدونه.....چراغ خونه

دوساگی مبارک رنگین کمان زندگیم

دوساله که شدیم روزهایمان رنگ تازه ای داشت .صبح های پر از خنده و سلام و هیجان دیدن دوباره وسایل اتاق .آشپزی کنار هم ،ژله های با طعم دست پخت و هوس دخترک ،آب بازی حتی توی یک فنجان ،شبهایی که راس ساعت ١٠ نوای آرام بخش لالای ات فصل تازه ای از روز برایم میشد.تنها اگر غذا خوردنت کمی بهتر شده بود دیگر آن نوزاد ٢ سال پیش و تمام این ٢ سال گذشته برایم غریبه بود ........بی نهایت بزرگ شدی رنگین کمان زندگیمان . بی شک دوسالگی فصل تازه ایست .برای ما اما از چندی پیش نرم نرمک شروع شده . دوساله ای که لباسش را خودش انتخاب میکند و خوب همه به ما میخندند وقتی لباس تابستانی مورد علاقه ات را در روزهای سرد پاییز تنت میکنی و یک کلام هم روی حرفت میمانی . دوساله ا...
12 آبان 1392

شما-پاییزانه

هفته آخر مهر دریا ...اونم با هوای آفتابی ... خیلی چسبید جاتون خالی. پارسال آخر شهریور رفتیم شمال دخترک با وحشت پا روی ماسه ها میذاشت و با اینکه عاشق آب بازی بود توی آب هم که پاشو گذاشتیم خیلی ترسیده بود . همه جا رو با تعجب نگاه میکرد انقدر که بچه ام توی تهران دود و سیمان دیده بود براش دیدن اونهمه زیبایی و سبزی تعجب داشت .اون موقع که رفتیم شمال ١٠ ماهش بود .٢٠ ماهه که بود یه شب رفتیم طلائیه مهمون یکی از دوستامون بودیم تا اونجا رو دیده میگه اینجا شماله ... خدایی خودمون مونده بودیم که یعنی این همه وقت خاطره شمال توی ذهنش اینهمه پر رنگ مونده . اما امسال .....انگار خدا ساحل و آفریده برای بازی یه کودک ٢ ساله .انقدر شاد بود و انقدر سرگرم بازی ک...
1 آبان 1392

شلوغی های روزهای گذشته مون

واییی بلاخره سرمون خلوت شد و تونستیم یه سرو سامونی به زندگی بدیم . عروسی خاله دخترک هم به خیر و خوشی تموم شد اما در این راستا من از استرس مردم . از اونجا که برای دخترک یه لباس خاص میخواستم واصلا وقت نداشتم تا تمام دنیا رو زیر پا بزارم پوست مامان و خاله ام رو کندم .( آخه همیشه عادت دارم یه چیزی تو ذهنم میپسندم که نیست در جهان باشه، بعد کل شهر و زیر پا میزارم تا خودش و یا یه چیزی شبیه اونو پیدا کنم که الان وقت نداشتم برای این کارا ) ٢ مرتبه پارچه خریدم ولی فرهای پایین دامن باز هم اونی که میخواستم ار آب در نیومد .اما در انتها همه گفتن خیلی قشنگ و تک شده . دخترک هم تو سالن هی آتیش سوزوند اصلا من ندیدمش. اینم روز پاتختی که خ...
10 مهر 1392

بریم بازی 3

باید بگم که تو ماه رمضون کلا بازی تعطیل بود بیشتر دخترک برای خودش بازی میکرد و منم بی حال و حوصله .اما الان دوباره بازی هامون و شروع کردیم البته چون عروسی خاله جون دخترک نزدیکه باز هم بازی ها زیاد نیستن و بیشتر به گشت و گذار و دور زدن تو خیابون میگذره . یه سری بزنید ادامه مطلب اول چند تا حیون که با در شیر هامون درست کردیم .درهای رنگی شیر و خیلی وقته نگه میدارم .باهاشون خیلی بازی میکنیم که زیاد ازشون عکسی ندارم فعلا این دوتا رو عکس گرفتم . برای چشماشون یه کاغذ سفید و پانچ کردیم و چسبوندیم و با ماژیک توشو رنگ کردم . البته که توی درست کردن کاردستی، مادر تنها فرد فعال هست .من همه کارای رو که انجام میدم جز به جز برای دخترک توضیح می...
3 شهريور 1392

شیطونی های وروجک خونه

یه سر برید ادامه مطلب دخترک این روزا دیگه روی صندلی غذا نمیشینه دلش میخواد مثل ما بشینه روی صندلی های ناهارر خوری . خودش غذا بخوره. سالاد و هم بزنه . بیشتر از غذا سالاد(همون گوجه )بخوره. اینم مدل لقمه گرفتنش فیلش یاد هندستون کرده و کریر و اورده گذاشته جلو تلویزیون و همش اون تو میشینه تی وی نگاه میکنه. این عروسک بچه گی های من بوده فکر کنم ٥ یا ٦ ساله بودم که خریدمش .خودم که اصلا باهاش بازی نکردم .وسواس داشتم که خراب میشه اسباب بازی هام .دخترک خیلی دوسش داره همه جا با خودش میبره بعد اون خرسه که خیلی محبوبش بود الان این عشقش شده . دخترک انیتا به دست (اسم عروسکشه البته به روایت نوشته شده روی جعبه) &n...
3 شهريور 1392

لغت نامه 6

فکر کنم این آخرین سری از کلمات دوست داشتنی دخترک باشه که اینجا مینویسم . سرعت یادگیری اون از سرعت نوشته های من خیلی بیشتره .الان دیگه مهارت حرف زدنش خیلی زیاد شده و اسم چیزای رو بلده که اصلا نمیدونم کی یاد گرفته . مثلا جمعه رفتیم پارک داریم از قسمت دستگاههای بدن سازی رد میشیم میگه میخوام برم رو این دستگاه استحارت= استراحت انجاب= انجام(هر وقت میبینه من جلو آیینه هستم میگه مامان داری انجاب میدی  البته پای کامپیوتر نشستن هم یعنی انجاب دادن ) پلاکسیس= پلاستیک شالوت= شاتوت فوف= فوت(که این روزا کلا کارش شمع فوف کردن و تولد تولد خوندن، سر گرمیه دیگه ای نداره ) اگه ازش بپرسی اسم دوست باب اسفنجی چیه میگه بقلاپوس= اختاپ...
27 مرداد 1392