یکی یدونه.....چراغ خونه

شما-پاییزانه

هفته آخر مهر دریا ...اونم با هوای آفتابی ... خیلی چسبید جاتون خالی. پارسال آخر شهریور رفتیم شمال دخترک با وحشت پا روی ماسه ها میذاشت و با اینکه عاشق آب بازی بود توی آب هم که پاشو گذاشتیم خیلی ترسیده بود . همه جا رو با تعجب نگاه میکرد انقدر که بچه ام توی تهران دود و سیمان دیده بود براش دیدن اونهمه زیبایی و سبزی تعجب داشت .اون موقع که رفتیم شمال ١٠ ماهش بود .٢٠ ماهه که بود یه شب رفتیم طلائیه مهمون یکی از دوستامون بودیم تا اونجا رو دیده میگه اینجا شماله ... خدایی خودمون مونده بودیم که یعنی این همه وقت خاطره شمال توی ذهنش اینهمه پر رنگ مونده . اما امسال .....انگار خدا ساحل و آفریده برای بازی یه کودک ٢ ساله .انقدر شاد بود و انقدر سرگرم بازی ک...
1 آبان 1392
1