یکی یدونه.....چراغ خونه

تولد رنگین کمونی

بلاخره عکسهای تولد رسید دستم ١٠ آبان یه جشن تولد گرفتیم و همه فامیل های مامان و دعوت کردیم و فامیلهای آقای پدر هم بدلیل اینکه پارسال همشون و دعوت کردیم و فقط ١ نفر از ٢٠ نفر اومد امسال دعوت نشدن خیلی بهمون خوشگذشت .دخترک هم مفهوم تولد و کاملا درک میکرد اما اصلا خوش اخلاق نبود .برعکس پارسال که اصلا بعد از ظهر نخوابید ١ساعت و خوابید اما چون خوابش نصفه مونده بود و کم بود بد اخلاق شده بود .انقدر بداخلاق بود که مجبور شدم ١٠ دقیقه قبل از اومدن مهمونا ببرمش حمام تا یه کم اخلاقش بیاد سر جاش . اما تو شلوغ پولوغی بازی با بچه ها خیلی بهش خوشگذشت .البته چون بچه ها همه همسن و نهایتا چند ماه بزرگتر بودن نشد یه عکس دست جمعی ازشون بندازیم و کنترلشون...
25 آبان 1392

دوساگی مبارک رنگین کمان زندگیم

دوساله که شدیم روزهایمان رنگ تازه ای داشت .صبح های پر از خنده و سلام و هیجان دیدن دوباره وسایل اتاق .آشپزی کنار هم ،ژله های با طعم دست پخت و هوس دخترک ،آب بازی حتی توی یک فنجان ،شبهایی که راس ساعت ١٠ نوای آرام بخش لالای ات فصل تازه ای از روز برایم میشد.تنها اگر غذا خوردنت کمی بهتر شده بود دیگر آن نوزاد ٢ سال پیش و تمام این ٢ سال گذشته برایم غریبه بود ........بی نهایت بزرگ شدی رنگین کمان زندگیمان . بی شک دوسالگی فصل تازه ایست .برای ما اما از چندی پیش نرم نرمک شروع شده . دوساله ای که لباسش را خودش انتخاب میکند و خوب همه به ما میخندند وقتی لباس تابستانی مورد علاقه ات را در روزهای سرد پاییز تنت میکنی و یک کلام هم روی حرفت میمانی . دوساله ا...
12 آبان 1392

جشن یکسالگی

پنجشنبه ١٨ آبان یه جشن گرفتیم به مناسبت تولد عشقمون . ٣٦ تا مهمون داشتیم که خیلی هاشون نیومدن و تعداد مهمونا شد ٢٠ نفر . خیلی بهمون خوش گذشت . خداروشکر به خوبی و خوشی هم برگذار شد .از اونجا که من آلزایمر گرفتم یه کارایی رو هم یادم رفت انجام بدم از جمله اینکه کلی سیخ چوبی با تم تولد درست کردم که یادم رفت بزارم روی غذاها به جاش کیک و که بریدم گذاشتیم روی کیک نفری ها . دخترکم ١٢٠ سال با خوشبختی و سلامت زندگی کنی و من وبابای هی این روز قشنگ و برات جشن بگیریم لباس دخترک و مادر شوهرم بافته بنده خدا خیلی زحمت کشید یکبار بافت خوب نشد شکافت و یکبار دیگه بافت همش در ٤ روز تزئینات...
28 آبان 1391

یکسالگیمان

یکساله شدم با شور و شوق مادرانه یکساله شدم با ذوق کودکانه با تو بزرگ شدن برای من که مادرم. با تو نفس کشیدن برای من که مادرم . با تو تجربه کردن برای من که مادرم بزرگترین هدیه ی دنیاست . هدیه ی تولدم . تولدی که از جنسی دیگر است . تولدی که با گریه شروع نشد . تولدی که نا خواسته نبود . تولدی که سراسر برایم شوق بود و انتظار . تولدی که مسرورم کرد . این بار بزرگ شدن را جرعه جرعه مینوشم . این بار مادرانه تجربه میکنم کودکی را . همان کودکی که دلم برایش تنگ شده . ممنونم از تو و خدایمان برای داشتن همه ی خوشبختی ها . برای داشتن تو . برای داشتن عشق . برای داشتن فرصت دوباره کودکی . ١٢/٨/٩١ ...
15 آبان 1391

متولد آبان

٩٠/٨/١٢ روزي كه تا ابد درخشنده ترين روز تقويم من است ساعت 9.55 دقيفه شب وقتي كه من انتظار امدنت را نداشتم .وقتي كه پدرت كيلومترها دور تر از ما بود .تو امدی بدون هیچ توقعی بابت گلباران کردن قدم هایت . تو آمدی با چشمانی که برق عشق را داشتند . تو آمدی با نفس های که تمام زندگیم شد . دخترک ٢٥٨٠ گرمی با قد ٥٠ در اولین ساعت دنیا آمدن اش دخترک ١ روزه ...
14 آبان 1390
1