یکی یدونه.....چراغ خونه

درگیری های ذهن مادرانه ام

مادر که  میشوی انگار تمام دنیایت یک موجود کوچکیست که بدنیا آوردی اش . دلت میخواهد همه چیز داشته باشد . تمام چیزهایی که یه بچه ی کوچک میتواند نیاز داشته باشد شاید زیاد نباشد اما تو خروارها لباس و اسباب بازی براش میخری  . شاید حق با دیگران باشد مگر بچه چقدر لباس لازم دارد اما تو مادری و تمام وجودت اوست انگار خودت توی این دنیا نیستی .لباس و کفش و کیف احتیاج نداری . میدانم که شایید دوسال دیگر من بمانم و یک دنیا  دوری از خودم .شاید منی که دوسال دیگر توی آیینه میبینم را نشناسم .شاید به یاد نیاورم آخرین باری را که برای خودم خرید کردم . شاید من- خودم شاکی باشد از دستم و هی قر بزند به جانم که چرا فراموشش کردم  اما بعید میدانم ...
6 شهريور 1390

قلم در دست من است

نفس که مي کشم ، با من نفس مي کشد .قدم که برمي دارم، قدم برمي دارد.اما وقتی که می خوابم ، بيدار می ماند تا خوابهايم را تماشا کند.... او مسئول آن است که خوابهايم را تعبير کند. او فرشته من است، همان موکل مهربان.اشک هايم را قطره قطره می نويسد.دعاهايم را يادداشت می کند. آرزوهايم را اندازه می گيرد و هر شب مساحت قلبم را حساب مي کند و وقتی که مي بيند دلتنگم ، پا در ميانی مي کند و کمی نور از خدا مي گيرد و در دلم مي ريزد،تا دلم کوچک و مچاله نشود. به فرشته ام ميگويم:از اينجا تا آرزوهای من چقدر راه است؟من کی به ته روياهايم ميرسم؟ ميگويم:من از قضا و قدر واهمه دارم.من از تقدير ميترسم.از سرنوشتی که خدا برايم نوشته است.من فصل آينده را بلد نيستم.از صفح...
30 مرداد 1390

یه سری از وسایل دختری

خرید برای نی نی ها خیلی کیف میده .دیدنش هم خالی از لطف نیست . میخواستم وقتی اتاق دختری کامل شد عکس بزارم ولی دلم طاقت نیاورد . این عروسک بچه گی های خودمه خیلی دوستش داشتم از این هاست که دست میره توش حرکت میکنه دندونی ها   جغجغه ها عروسک حمام توپ های که من عاشقشونم چند تا از عروسک های دختری این عروسک بند انگشتیش رو خیلی دوست دارم تعریف این ساک رو خیلی شنیدم یه دشک تعویض خیلی خوب داره که یادم رفته عکس بگیرم بعدن از داخلش هم عکس میزارم این پیشبندش رو هم خیلی دوست دارم انقدر که فکر نکنم ازش استفاده کنم هههه آویز های کریر (بالشت فرم دهی سر) خانوم مرغه که آقای پدر...
25 مرداد 1390

تند بادی که روزهایم را میبرد

وارد هفته 27 شدیم و ماه 7 شروع شد . میان حس گنگ خوشحالی و اضطراب غوطه ورم . خوشحالیم بابت نزدیک شدنم به بزرگترین هدیه ی خداست برای در آغوش کشیدن فرشته ای .ناراحتیم برای از دست دادن حس قشنگ این روزها . این روزهای من پر است از درد های مختلف و عجیب و غریب . و پر از دلتنگی برای مسائل روزمره ام . دیگر نمیتوانم مثل سابق راه بروم شب ها توی تخت هم دائم نفسم تنگ میشود  انگار دارم کوه جابجا میکنم .گاهی خنده ام میگیرد . گاهی بغض گلویم را فشار میدهد دوست دارم مثل قبل بدوم راه بروم غذا بپزم و خانه ای  مرتب داشته باشم اما از پس هیچکدام بر نمی آیم .دائم به خودم وعده وعید میدهم که دارد تمام میشود و آنگاه است که یکی درونم فریاد میزند که نه...
22 مرداد 1390

نامه ای برای دخترم.. سری اول

امروز که 25 هفته و1 روز از باهم بودنمان میگذرد برایت مینویسم از آنچه برای آینده تو میخواهم . نمیدانم این آینده را تا کجا شاهدم  اما تمام خواسته هایم برای آینده توست چه آن قسمتش را که میبینم چه آن را که دلم را همراهت میکنم بجای خودم . من نمیخواهم آنچه باشی که من نتوانستم چرا که من اندازه ی آنچه در توانم بود  به آرزو هایم رسیده ام  بی آنکه دلم در گرو چیزی مانده باشد . شاید اکنون من خیلی هم درخشان نباشد اما همان است که خودم میخواستم . برای تو هم همواره رسیدن به آنچه میخواهی را آرزو دارم . اما بدان همیشه آنچه که میخواهی شاید بهترین نباشد گاهی بعد از کلی تلاش به جایی میرسی که شباهتی به آنچه در ذهنت بود ندارد تازه آن وقت است که ...
15 مرداد 1390

عیدانه

شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید این طور نوشت هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس تا نباشد گل نرگس مهدی زندگی زیبا نیست...                              عیدتون مبارک دلتون شاد و لبتون خندون   +نیمه شعبان ٩٠ ...
26 تير 1390

پایان ماه پنجم

یعنی ما داریم به دیدن دخترمون نزدیک میشیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هنوز هم باورم نمیشه که امروز وارد ماه ششم شدیم . نمیدونم چرا با این عدد ٦ حس غریبی بهم دست میده .احساس میکنم نشونه بزرگیه . پایان پنج ماهگی دختری مصادف شده با دومین سالگرد ازدواج من و همسری البته به تاریخ قمری یعنی روز تولد حضرت علی اکبر . (هییی چه روزی بود چه گرمایی خوبی داشت و چقدر بهمون خوش گذشت درست وسط تابستون) من و دختری هم امروز یه شارلوت بستنی درستیدیم که بابایی رو سورپرایز کنیم (خیلی زحمت کشیدیم با بستنی آماده و بیسکویت آماده ههههههههه ) . عکس این شاهکاره آشپزیمون هم شب میزاریم اینجا
22 تير 1390

دکتر نوشت

دیروز یک هفته زود تر از وقتمون رفتیم دکتر خانم دکتر مهربون اولش هیچی نگفت بهمون گفت اشکال نداره بعد که یه کمی با هم حرف زدیم و من هی گفتم که روزا چیکار میکنم و چه دردایی دارم  دکتر جون گفت بابا تو چرا انقدر وسواس داری . اصلا هم چیزیت نیست .هی تو خونه نشستی و داری فکر میکنی و به نتایج عجیب غریب میرسی منظورش این بود که مخت تاب برداشته طفلی روش نشد بگه . بعد هم گفت تا ماه دیگه این جا نبینمت هاااااااااا گوشتون رو بیارید جلوو....کسی نشنوه ها...... گفت همسری بیچاره چه میکشه از دست تو . من کلی زدم زیره خنده آخه همون روز همسری گفته بود که  حیف که دکتر منو راه نمیده بیام تو وگرنه شکایتت رو میکردم . خلاصه که بعد از قسمت عذاب آو...
14 تير 1390

تنها نام است که میماند

انتخاب نام مناسب برای یه انسان جدید که میخواد یه زندگی پر از شور و هیجان رو شروع کنه خیلی سخته. یه مادر و پدر باید به همه جوانب توجه کنن .مخصوصا وقتی که اعتقاد داشته باشی که نام آدمها روی شخصیت اونا هم تاثیر میزاره .مثلا صاحبان بعضی از نام ها آدم های با اعتماد به نفسی هستند و صاحبان برخی دیگه از نام ها شاد و..... توی این دوره زمونه که کار سخت تر هم شده حالا ما باید علاوه بر در نظر گرفتن خودمون بچه ها رو هم در نظر بگیریم که در آینده آیا اسمشون رو دوست خواهند داشت ؟؟؟ و از اون بدتر این که آیا اسمشون توی جامعه ی امروز (وشاید حتی فردا) هم پزیرفته میشه ؟؟؟  +  ما سخت مشغول انتخاب اسم برای گل دخترمون هستیم +  البته کم...
28 خرداد 1390

بنام خدا

سلامممممممممم   من و گل دخترم از امروز تمام لحظات با هم بودنمون رو اینجا ثبت میکنیم . این وبلاگ جاییزه ی اولین تکونهای نی نی که این روزا دارم حس میکنم. گل دختری یکم تنبله یا شایدم خیلی باربی هست من زیاد وول وول هاشو حس نمیکنم فقط روزی یه بار یا یه روز درمون برام دلبری میکنه. +گل دخترم مواظب خودت و قلبت باش که مهربون بمونه .من هم هر کاری میکنم که این روزا دلت با کینه ناراحتی و دلخوری از دیگران آشنا نشه
16 خرداد 1390