یکی یدونه.....چراغ خونه

تند بادی که روزهایم را میبرد

1390/5/22 17:54
نویسنده : مامان باران
215 بازدید
اشتراک گذاری

وارد هفته 27 شدیم و ماه 7 شروع شد .

میان حس گنگ خوشحالی و اضطراب غوطه ورم . خوشحالیم بابت نزدیک شدنم به بزرگترین هدیه ی خداست برای در آغوش کشیدن فرشته ای .ناراحتیم برای از دست دادن حس قشنگ این روزها .

این روزهای من پر است از درد های مختلف و عجیب و غریب . و پر از دلتنگی برای مسائل روزمره ام . دیگر نمیتوانم مثل سابق راه بروم شب ها توی تخت هم دائم نفسم تنگ میشود  انگار دارم کوه جابجا میکنم .گاهی خنده ام میگیرد . گاهی بغض گلویم را فشار میدهد دوست دارم مثل قبل بدوم راه بروم غذا بپزم و خانه ای  مرتب داشته باشم اما از پس هیچکدام بر نمی آیم .دائم به خودم وعده وعید میدهم که دارد تمام میشود و آنگاه است که یکی درونم فریاد میزند که نه نمیخواهم .

 

من نمیدانم این دیگر چه حسیست .چگونه با تمام این سختی ها اینقدر شیرین است .....نمیدانم .

من دلم میخواهد تمام ثانیه های این روزها را ببلعم  تا هرگز از یاد نبرم .گریزی نیست از گذر این روزها . اما تمامشان تا ابد توی ذهن من هک خواهند شد ....تمام روزهای که فرشته ای توی دلم بال میزند *

 

 


 

*: این جمله رو قبلا توی یه وبلاگی دیده بودم سالها پیش  وتمام این سالها توی ذهنم یه حسی رو ایجاد میکرد غریب .اما این روزها با تمام وجودم میفهم اش .


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان نفس طلایی
22 مرداد 90 18:00
سلام انشاالله امدنش اینقدر شیرینه که تموم سختی هاش شیرین تر از الان میشه
مریم مامان پینگیل
23 مرداد 90 13:19
عالی ان شالله انتظار زو د به پایان میرسه باران جونم
مروارید مامان آوا
23 مرداد 90 13:44
عزیزم ورودت رو به هفت ماهگی تبریک میگم ان شا ا... همیشه بهترین خاطرات رو از این روزها به یاد داشته باشی خیلی قشنگ و با احساس می نویسی
مامی مائده
23 مرداد 90 18:43
واقعا که این روزها تا ابد تو ذهن ادم هک خواهند شد
یاسمن مامان رادین
24 مرداد 90 13:31
ورودت به هفت ماهگی مبارک باشه عزیزم. خیلی خیلی نوشته هاتو دوست دارم. امیدوارم همه سختی های شیرین بارداری زودتر(البته به موقع) تموم بشه و یاس عزیزت توی بغلت باشه.
مامان گوگولی
25 مرداد 90 11:48
بازان عزیز به نظر میاد پر از حس مشترکیم. فکر می کنم همه مامانا همین طور بشن. باید صبور باشیم و استوار