یکی یدونه.....چراغ خونه

19 ماهه ی شگفت انگیز

1392/4/1 15:44
نویسنده : مامان باران
238 بازدید
اشتراک گذاری

صبح چشمانت را که باز میکنی اولین کلمه بغل است که میشنوم وآغوشم همیشه برای تو باز .

بعد میرویم با هم روی کاناپه مینشینیم و من یک عالمه فشارت میدم و بوست میکنم آخه شب تا صبح دور از من بودی و من دلتنگت شده بودم .

بعد تو میری دنبال بازی و من دنبال درست کردن نیمرو. وسط این نیمرو درست کردن ٥ دقیقه ای ١٠ بار میای میگی به به بریزیم تو بشباق خنک شه بخوریم . و من هول میشم و دست و پا مو گم میکنم تا زود تر درست بشه و دل کوچیک و بی صبرت گشنه نمونه .

بعد از صبحانه تا میام یه ذره جمع و جور کنم و هواسم پی کار خودم باشه میای میگی.......مامان داری چیکار میکنی ؟ .....امروز بعد از شنیدن این جمله دلم لرزید .من نفهمیدم تو کی اینقدر بزرگ شدی .انقدر بزرگ که این جمله ها رو ازت بشنوم .

من یک مادر تمام وقت . درگیر با غذا و بازی و کاردستی ، با شعر های کودکانه . امروز و هر روز چندین و چند بار بار شکه میشم از این همه بزرگ شدنت تنها در ١٩ ماه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

یاسمن مامان رادین
2 تیر 92 9:23
واااااااااااااااااااااای باران باورم نمیشه واقع اینقدر بزرگ شدن؟ .... چه زود و چه حیف از این روزهایی که با شتاب میگذره عکس هم برامون بذار
سحر مامان ارشاک
5 تیر 92 8:56
عززززززززززیزم واقعا دخترت شگفت انگیزه باریکلا به پرنیان نانازی