یکی یدونه.....چراغ خونه

اولین قصه از زبان کوچک خانه ی ما

1392/4/20 15:26
نویسنده : مامان باران
257 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز وقتی بعد از ٣ روز تب و ٢ روز نق نق و هیچی نخوردن بلاخره داشت غذا میخورد اولین قصه شو برام تعریف کرد .

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود ..یه پیشی بود گشنه اش بود میخواست به به بخوره .....

و البته احتمالا انگیزه اش از گفتن قصه این بود که من همیشه موقع غذا خوردن دارم یه چیزی تعریف میکنم براش و دیروز بعد از ٥ روز محو تماشای خوردنش بودم و قصه یادم رفته بود .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کوثری
21 تیر 92 4:13
با سلام تم پارتی با خدمات زیر درخدمت شماست: حتما سر بزنید و نمونه کارهامون رو ببینید شاید خوشتون اومد http://temparti.blogfa.com/ انواع تم تولد (هم طراحی و هم چاپ) هر طور شما بخواین تم جشن دندونی ، جشن سیسمونی ، جشن قدم ، جشن الفبا و... انواع تقویم(حتی متناسب با تم مورد نظرتون) انواع قاب و فریم عکس ساخت کلیپ جشن تولد و جشن های دیگه ساخت کلیپ از عکسهای کوچولوتون ثبت و یادآوری خاطراتی که هیچ وقت تکرار نمی شن همه جوره در خدمت شما هستیم طراحی و آماده سازی گیفت های مخصوص جشن منتظرتون هستیم حتما به ما سر بزنید
النا
24 تیر 92 16:45
خدا رو شکر که جیگرم حالش خوب شده و غذاشو میخوره نوش جوووووونش با اون قصه گفتنش ببوسش عسل خاله رو
hodeys
26 تیر 92 14:25
عزییییزم بعله احتمالا دلیلش همینه خدا رو شکر که خوب شده همیشه سالم و سلامت باشی گلم