یکی یدونه.....چراغ خونه

یه کم وقت اضافه

1390/12/13 15:31
نویسنده : مامان باران
190 بازدید
اشتراک گذاری

دو روزه پیش واکسن ٤ ماهگی دخترک و زدیم. اولش تا چند ساعت خوب بود بر عکس دفعه قبل . کلا هم زیاد گریه زاری نکرد اما همون شیر نخوردنا رو باز داشت . تب هم خیلی داشت تقریبا ٢٤ ساعت تب داشت و ١٥ دقیقه یه بار باید یه آبی به دست و صورتش میزدم .خلاصه که هرچی رشته بودیم پنبه شد و کلی لاغر شده .

تو مرکز بهداشت که وزنش کردیم ٥٨٠٠ بود حالا باید بریم دکتر تا قد هم بگیریم .آخه اونجا پرونده نداره فقط برای قطره وزنش میکنیم .

همه چیز تقریبا داره آروم میشه و من هم خیلی سرحال تر از قبل شدم . دلم یه مسافرت میخواست برای عید داخل ایران برامون امکان نداشت یه اکازیون برای لبنان پیدا کردیم که چون دختری پاس نداشت نشد .حالا قراره کارای پاس و انجام بدیم بعد عید بریم . میدونم که خیلی سخته با بچه کوچیک اما باید جالب هم باشه خیلی ها تجربه کردن منم دلم میخواد مزه مسافرت با یه نی نی رو بچشم .

دارم یه کیک بستنی درست میکنم برای شب تا یه جشن کوچیک برای ٤ ماهگی دخترک بگیریم دیروز حالش زیاد خوب نبود نشد . الان هم من خونه مامانم اینا هستم وگرنه که اصلا نمیتونستم به شام درست کردن هم به زور میرسم .

دخترک دست میخوره رو شکم که میزاریمش قل میخوره من و باباش و کامل میشناسه و خودش و از تو بغل سر میده طرفمون . یه دندونی داره شکل زنبوره اونو خیلی دوست داره بهش میخنده و باهاش حرف میزنه . چنان تلویزیون نگاه میکنه که فکر میکنی کاملا سر در میاره ازش . اگه وسط دیدن بری جلوش وایسی هم اعتراض میکنه .خوابش هم خیلی کم شده اما شبا میخوابه .

من و همسری هم خیلی روزای اول دنیا اومدن دختری با هم بحث داشتیم اما الان خیلی آروم تر شدیم و زندگی داره بر میگرده به روزای که هنوز دخترکی در کار نبود ...به همون آرومی این بار عشق یه کوچولو هم این وسط هست .

خدایا برای همه چیزای که بهمون دادی شکر مخصوصا برای آرامش و این گل دختر .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)