بر ما چه میگذرد
این روزا من که همش درگیر تکون خوردن و نخوردن این دختره هستم .
چقدر به آدم استرس وارد میشه . واقعا انگار نی نی های دنیا اومده با تمام زحمت و سختی که دارن حداقل این که به مامانشون استرس وارد نمیشه . خدایا چقدر شمردن تکونای این فسقلی سخته . یه روزایی انقدر تکون میخوره که من سرگیجه میگیرم یه روزایی هم مثل امروز حتی 5 تا تکون هم از صبح نخورده تازه قسمت اسف بارش این جاست که هی راه میری تو یخچال و کابینت میگردی یه چیزی پیدا میکنی که خانم دوست داشته باشه بخوری بلکه خوشحال بشه
........امـــــــــــا خبری نیست که نیست .
بابا من تسلیم دیگه واقعا قلبم از حلقم داره میزنه بیرون
تا 1 ساعت دیگه اگه باز هم خواب بود و بیدار نشد یعنی دیگه جای دست رو دست گذاشتن نیست و باید بریم دکتر ......حالا نصفه شبی از کجا دکتر گیر بیاریمباید بریم بیمارستان بهمن خدا بخیر بگذرونه