یکی یدونه.....چراغ خونه

روز ... شب

1390/11/6 23:21
نویسنده : مامان باران
233 بازدید
اشتراک گذاری

روزهایم با عشق شب میشود اما لحظاتش برایم چنان تند میگذرد که گاهی به فکر جنگ با عقربه های ساعتم .

بعضی روزها دخترک انقدر آرام است و مظلوم که دلم نمی آید نگاهم را از او دور کنم و بعضی روزها آنقدر بیتابی میکند که دلم لحظه ای فراغ بال میخواهد ......اما همچنان عاشق ام

ميخندد بغض ميكند نگاهش روي من قفل مي شود و با من حركت ميكند خودش را از توي بغل ديگران به سمت من هل ميدهد سرش را بالا ميگيرد سعي ميكند حرف بزند و سعي دارد با دستش اجسام اطرافش را بگيرد انگشت شست و اشاره اش راهم ميخورد .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

Romina
6 بهمن 90 23:23
khale bokhoratet azize delam cheghad naz shodi che ghade ranaiiii mashala bos bos
مریم مامان پندار
6 بهمن 90 23:32
عزیزمممممممممممم نازی گل من الهی سالم و سرحال باشی همیشه این مامانت رو یکم نصیحت کن خاله همش گله شکایت میکنه اعصاب مصاب ندارما هههه
ازاده مامانه هانا
7 بهمن 90 0:05
واااااااااااااااااای باران چه بزرگ شده ماشاللله جه عجب یه عکس گزاشتی چشمون به وبت خش شد. قربونش بشم من نازهه خیلییییییییییییی همیشه شاد و سالم باشه ایشالله
مامی مائده
7 بهمن 90 1:24
چقده نازی تووووووووووو بخورمتتتتتتتت
نهير
7 بهمن 90 1:32
خاله به چي فكر ميكني قربونت برم نناز
مامان مریمی
10 بهمن 90 16:47
چه متفکره
دخترخاله رادین
15 بهمن 90 13:28
سلام دخمل ناز الهی فدای شما شم من که انقدر نگاه شیرینی داری به رادین ما هم سر بزن خیلی خوشحال میشه دوستی مثل شما داشته باشه
یاسمن مامان رادین
22 بهمن 90 0:18
قربونت برم خاله که اینقدر خوشگل خوابیدی
آی تک
31 فروردین 91 9:22
قربون اون آرامش و چهره ملیحت بشم خاله به چی فکر میکردی خوابت برد؟؟؟؟؟؟